
۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه
کهریزک نفورترین نقطه زمین
بازداشتگاه کهریزک قبل از آنکه شبیه بازداشتگاه باشد بیشتر به یک محل تجاوز ، شکنجه و کشتارگاه شبیه است و من مخالف این هستم که کهریزک را با ابوغریب یا گوانتاناما مقایسه کنیم !
بازداشتگاه گوانتانامو، محل نگهداری افرادی هست که متهم به عضویت و آمریت در گروههای تروریستی اسلامی همچون القاعده هستند. زندان ابوغریب ابتدا به خاطر جنایات صدام حسین و رژیم بعث عراق در شکنجه و اعدام مخالفان بخصوص شیعیان به مشهوریت بینالمللی رسید و در سال ۲۰۰۴ میلادی و پس از اشغال عراق توسط ایالات متحده آمریکا، با انتشار عکسهایی اززندان ابوغریب در مورد شکنجه و آزار زندانیان عراقی توسط نظامیان آمریکایی مورد توجه جامعه بینالمللی قرار گرفت .
مقایسه بازداشتگاه کهریزک با دیگر زندان ها و بازداشتگاه ها اصلا درست نیست چرا که در بازداشتگاه کهریزک فعالان سیاسی ، دانشجویان ، زنان ، کارگران و مردم عادی نگهداری میشوند ولی در آنها متهمان و محکومان نگهداری می شده اند .
با توجه به قانون و حکومت اسلامی شرایطی که بازداشتگاه کهریزک وجود دارد غیر قابل قبول و تلخ است چرا که در این بازداشتگاه شکنجه های وحشیانه ، تجاوز و کشتار مردم عادی و فعالان سیاسی و مدنی بدست هم وطنان بی وجدان و انسان نما صورت می گیرد در صورتی که در بازداشتگاه گوانتاناما متهمان تروریست بدست بیگانه گان شکنجه می شدند !
با این شرایط می توان گفت که بازداشتگاه کهریزک تنها نمونه از این نوع بازداشتگاه ها بوده و قابل قیاس با هیچ بازداشتگاه و زندانی نمی باشد . در ایران مردم عادی و اشخاصی که نه متهم هستند و نه محکوم شده اند بازداشت و روانه بازداشت گاههای همچون بازداشتگاه کهریزک که نمونه کوچکی از جنایات جمهوری اسلامی هست می شوند .
پی نوشت :
بازداشتگاه گوانتانامو، محل نگهداری افرادی هست که متهم به عضویت و آمریت در گروههای تروریستی اسلامی همچون القاعده هستند. زندان ابوغریب ابتدا به خاطر جنایات صدام حسین و رژیم بعث عراق در شکنجه و اعدام مخالفان بخصوص شیعیان به مشهوریت بینالمللی رسید و در سال ۲۰۰۴ میلادی و پس از اشغال عراق توسط ایالات متحده آمریکا، با انتشار عکسهایی اززندان ابوغریب در مورد شکنجه و آزار زندانیان عراقی توسط نظامیان آمریکایی مورد توجه جامعه بینالمللی قرار گرفت .
مقایسه بازداشتگاه کهریزک با دیگر زندان ها و بازداشتگاه ها اصلا درست نیست چرا که در بازداشتگاه کهریزک فعالان سیاسی ، دانشجویان ، زنان ، کارگران و مردم عادی نگهداری میشوند ولی در آنها متهمان و محکومان نگهداری می شده اند .
با توجه به قانون و حکومت اسلامی شرایطی که بازداشتگاه کهریزک وجود دارد غیر قابل قبول و تلخ است چرا که در این بازداشتگاه شکنجه های وحشیانه ، تجاوز و کشتار مردم عادی و فعالان سیاسی و مدنی بدست هم وطنان بی وجدان و انسان نما صورت می گیرد در صورتی که در بازداشتگاه گوانتاناما متهمان تروریست بدست بیگانه گان شکنجه می شدند !
با این شرایط می توان گفت که بازداشتگاه کهریزک تنها نمونه از این نوع بازداشتگاه ها بوده و قابل قیاس با هیچ بازداشتگاه و زندانی نمی باشد . در ایران مردم عادی و اشخاصی که نه متهم هستند و نه محکوم شده اند بازداشت و روانه بازداشت گاههای همچون بازداشتگاه کهریزک که نمونه کوچکی از جنایات جمهوری اسلامی هست می شوند .
پی نوشت :
- با توجه به شواهد موجود از شکنجههای رایج در بازداشتگاه کهریزک می توان به موارد زیر اشاره کرد : سلول انفرادی ، بی خوابی های مداوم ، شوک الکتریکی ،سوزاندن با سیگار ، دست بند قپانی ، عریان کردن زندانی ، تجاوز جنسی ، فشارهای روحی و روانی ، اعدام های مجازی یا لحظه ای ، خیس کردن زندانی با بنزین و نگه داشتن وی زیر آفتاب سوزان ، لیس زدن کاسه توالت ، فرو بردن سر زندانی در آب تا مرز خفگی ، گرسنگی و تشنگی ، ضرب و شتم زندانیان با باتوم، کابل ، سیم های برق بافته شده و تهدید به کشتن خانواده شخص زندانی و ...
- در آییننامه اجرایی سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور (مصوب ۲۰/۹/۸۴) در تعریف زندان آمدهاست: زندان محلی است که در آن محکومانی که حکم آنان قطعی شدهاست با معرفی مقامات قضایی صلاحیتدار قضایی و قانونی برای مدت معین یا به طور دایم به منظور تحمل کیفر، با هدف حرفهآموزی، بازپروری و بازسازگاری نگهداری میشوند.
- در همین آییننامه بازداشتگاه اینگونه تعریف شدهاست: بازداشتگاه، محل نگهداری متهمانی است که با قرار کتبی مقامهای صلاحیتدار قضایی تا اتخاذ تصمیم نهایی به آنجا معرفی م
۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه
وقتی ترانه شایعه بود
یک. شایعهی معروفی
دربارهی ممیزان ادارهی کتاب
وجود دارد که بیارتباط با آنچه
میخواهم بگویم نیست؛ میگویند
هرچندسال یکبار ممیزان ادارهی
کتاب را تغییر میدهند و آدمهای
تازهای را به جایشان مینشانند،
چرا که معتقدند آدمی که چندسال
درگیر ادبیات شده باشد، دیگر آن
آدم روز اول نیست و ممکن است به
ادبیات از دریچهی تازهای نگاه
کند. حالا بحث بعضی آقایان و
خانمهایی که در صدا و سیما مشغول
برنامهسازی هستند - اینجا منظور
برنامههای خاص است - یا دوستانی
که در نهادهای نظارتی و اطلاعاتی -
موازی - حضور دارند هم، همین است.
نگاه این عزیزان به اینترنت، هنر،
رسانههای خارجی، جوانان و... تحت
تاثیر دیدگاه مجموعهای است که بر
آنها احاطه دارد. فکر میکنم خود
دوستان هم قبول داشته باشند که جنس
نگاهی که نیروهای وزارت اطلاعات
به اینترنت، هنر، رسانههای
خارجی، جوانان و... دارند بسیار
واقعبینانهتر از تصوری است که
برادران و خواهران قرارگاه
ثارالله، حفاظت اطلاعات نیروی
انتظامی، کیهان یا بخش خبری بیست و
سی، از این مفاهیم و ارتباطشان با
مسالهی «براندازی» دارند. طبیعی
است که در چنین فضایی، نیروهای
بدنهی این مجموعهها دور نگاه
داشته شوند از بعضی خبرها و
اطلاعات تا دچار تغییر نشوند.
دو. آقای احمدینژاد
آدم باهوشی است، این را همهی
آنها که رفتارها و تصمیمهای -
گاه - ناگهانی او را تحلیل
میکنند، میدانند. مساله اما
اینجاست که هوش بالای او وقتی در
کنار هوش بعضی طرفداراناش قرار
میگیرد، ارزشی دوچندان مییابد
و از او- در نگاه بعضی هواداراناش
- ابرقهرمانی دستنیافتنی و
بینظیر میسازد. اگر قرار باشد
جریانی ایجاد شود یا ایدهای خاص
فراگیر شود، باید برای همان - به
اصطلاح - ابرقهرمانها و آنها که
بهرهی هوشیشان کمی بالاتر از
متوسط است طراحی شود، نه آنها که
شیفتهی هوش و دانش دیگراناند.
سه. من تا به حال از
«ترانه موسوی» و آنچه
میگویند بر سر او آمده چیزی
نگفتهام و به حاشیههای آن خبر
هم لینک ندادهام. یکی از
دلایلاش شاید این بوده که دوست
داشتهام باور کنم این کارها از
آدمهایی که قرار است امنیت یک
کشور را حفظ کنند بر نمیآید، یا
اینکه دوست داشتهام باور کنم
اینها نه در یک جامعهی اسلامی
آرمانی، که در یک ذهن بیمار یا
تخیلات یک «پازولینی» ایرانی که
دنبال خلق «سالو»ی خودش بوده رخ
داده. اما گزارش ضعیف و طرح
سادهانگارانهای که دوشب پیش از
بخش خبری بیست و سی پخش شد و در
بخشهای خبری دیگر رادیو و
تلویزیون هم با آب و تاب به آن
پرداخته شد، تا چه اندازه توانست
مخاطب بیاعتماد به رسانهی ملی
و بدبین یا حتی مخاطبی که افسارش
را یکسره به تلویزیون نسپرده،
قانع کند؟
چهار. چند سوال؛ اگر جای
آن مادر و دختری که در گزارش بودند
را به کسی دیگر میدادند، چه
اتفاقی میافتاد؟/ آیا کسی عکسی
را که گزارشگر به آن مادر و دختر
نشان داد و آنها تایید کردند که
این عکس، عکس دخترشان است را دید؟/
من قبول میکنم که این خانواده با
اینترنت و ماهواره بیگانه باشند،
اما در تمام این یک ماه، یک نفر از
نزدیکان یا آشنایان این خانواده
پیدا نشده که عکس «ترانه»ی
آنها را دیده و شایعه را شنیده
باشد؟ یعنی باید باور کرد این مادر
و خواهر تا صبح روز گزارش و قبل از
آنکه ماجرا را از زبان گزارشگر
بشنوند، هیچ نمیدانستند؟/ گفتند
خانم ترانه موسوی چندسالی است که
ساکن کانادا است، آیا ترانه موسوی
واقعی هم در این یک ماه به اینترنت
و رسانههای فارسی زبان خارج از
کشور دسترسی نداشته؟ آیا در
کانادا هم بعضی سایتها را فیلتر
میکنند و دیشهای ماهواره را
جمع میکنند؟ باید باور کرد که
هیچیک از ایرانیان مقیم کانادا
با خانم موسوی آشنا نبودهاند و
آنها که ایشان را میشناختند هم
مثل ایشان اهل خواندن سایتهای
خبری فارسی زبان و دیدن
تلویزیونهای فارسی زبان
نبودهاند و اصولا انتخابات
برایشان اهمیتی نداشته است؟/
میگفتند پدر خانم موسوی بعد از
شنیدن خبر و تحویل گرفتن جنازهی
فرزندش، بیمار شده و دیگر به
هیچکس صحبت نمیکند، چرا دوستان
سراغ پدر ایشان نرفتند؟/ آیا
نمیشد بعد از هماهنگی با سفارت
یا کنسولگریهای ایران در
کانادا، از خانم موسوی خواهش کرد
در یک تله کنفرانس شرکت کند یا در
یک مصاحبهی تلویزیونی به همهی
شایعات خاتمه دهد؟/ چند نفر را
میشناسید که -هر روز صبح - با
موبایلشان به کانادا زنگ بزنند؟
پنج. گاهی وقتها یک
دفاع بد، کمک میکند به گسترش یک
شایعه یا باور غلط. شاید برای همین
است که در فوتبال خیلی وقتها
عناصر دفاعی تیم را از باهوشترین
و باتجربهترین بازیکنان انتخاب می کنند.
دربارهی ممیزان ادارهی کتاب
وجود دارد که بیارتباط با آنچه
میخواهم بگویم نیست؛ میگویند
هرچندسال یکبار ممیزان ادارهی
کتاب را تغییر میدهند و آدمهای
تازهای را به جایشان مینشانند،
چرا که معتقدند آدمی که چندسال
درگیر ادبیات شده باشد، دیگر آن
آدم روز اول نیست و ممکن است به
ادبیات از دریچهی تازهای نگاه
کند. حالا بحث بعضی آقایان و
خانمهایی که در صدا و سیما مشغول
برنامهسازی هستند - اینجا منظور
برنامههای خاص است - یا دوستانی
که در نهادهای نظارتی و اطلاعاتی -
موازی - حضور دارند هم، همین است.
نگاه این عزیزان به اینترنت، هنر،
رسانههای خارجی، جوانان و... تحت
تاثیر دیدگاه مجموعهای است که بر
آنها احاطه دارد. فکر میکنم خود
دوستان هم قبول داشته باشند که جنس
نگاهی که نیروهای وزارت اطلاعات
به اینترنت، هنر، رسانههای
خارجی، جوانان و... دارند بسیار
واقعبینانهتر از تصوری است که
برادران و خواهران قرارگاه
ثارالله، حفاظت اطلاعات نیروی
انتظامی، کیهان یا بخش خبری بیست و
سی، از این مفاهیم و ارتباطشان با
مسالهی «براندازی» دارند. طبیعی
است که در چنین فضایی، نیروهای
بدنهی این مجموعهها دور نگاه
داشته شوند از بعضی خبرها و
اطلاعات تا دچار تغییر نشوند.
دو. آقای احمدینژاد
آدم باهوشی است، این را همهی
آنها که رفتارها و تصمیمهای -
گاه - ناگهانی او را تحلیل
میکنند، میدانند. مساله اما
اینجاست که هوش بالای او وقتی در
کنار هوش بعضی طرفداراناش قرار
میگیرد، ارزشی دوچندان مییابد
و از او- در نگاه بعضی هواداراناش
- ابرقهرمانی دستنیافتنی و
بینظیر میسازد. اگر قرار باشد
جریانی ایجاد شود یا ایدهای خاص
فراگیر شود، باید برای همان - به
اصطلاح - ابرقهرمانها و آنها که
بهرهی هوشیشان کمی بالاتر از
متوسط است طراحی شود، نه آنها که
شیفتهی هوش و دانش دیگراناند.
سه. من تا به حال از
«ترانه موسوی» و آنچه
میگویند بر سر او آمده چیزی
نگفتهام و به حاشیههای آن خبر
هم لینک ندادهام. یکی از
دلایلاش شاید این بوده که دوست
داشتهام باور کنم این کارها از
آدمهایی که قرار است امنیت یک
کشور را حفظ کنند بر نمیآید، یا
اینکه دوست داشتهام باور کنم
اینها نه در یک جامعهی اسلامی
آرمانی، که در یک ذهن بیمار یا
تخیلات یک «پازولینی» ایرانی که
دنبال خلق «سالو»ی خودش بوده رخ
داده. اما گزارش ضعیف و طرح
سادهانگارانهای که دوشب پیش از
بخش خبری بیست و سی پخش شد و در
بخشهای خبری دیگر رادیو و
تلویزیون هم با آب و تاب به آن
پرداخته شد، تا چه اندازه توانست
مخاطب بیاعتماد به رسانهی ملی
و بدبین یا حتی مخاطبی که افسارش
را یکسره به تلویزیون نسپرده،
قانع کند؟
چهار. چند سوال؛ اگر جای
آن مادر و دختری که در گزارش بودند
را به کسی دیگر میدادند، چه
اتفاقی میافتاد؟/ آیا کسی عکسی
را که گزارشگر به آن مادر و دختر
نشان داد و آنها تایید کردند که
این عکس، عکس دخترشان است را دید؟/
من قبول میکنم که این خانواده با
اینترنت و ماهواره بیگانه باشند،
اما در تمام این یک ماه، یک نفر از
نزدیکان یا آشنایان این خانواده
پیدا نشده که عکس «ترانه»ی
آنها را دیده و شایعه را شنیده
باشد؟ یعنی باید باور کرد این مادر
و خواهر تا صبح روز گزارش و قبل از
آنکه ماجرا را از زبان گزارشگر
بشنوند، هیچ نمیدانستند؟/ گفتند
خانم ترانه موسوی چندسالی است که
ساکن کانادا است، آیا ترانه موسوی
واقعی هم در این یک ماه به اینترنت
و رسانههای فارسی زبان خارج از
کشور دسترسی نداشته؟ آیا در
کانادا هم بعضی سایتها را فیلتر
میکنند و دیشهای ماهواره را
جمع میکنند؟ باید باور کرد که
هیچیک از ایرانیان مقیم کانادا
با خانم موسوی آشنا نبودهاند و
آنها که ایشان را میشناختند هم
مثل ایشان اهل خواندن سایتهای
خبری فارسی زبان و دیدن
تلویزیونهای فارسی زبان
نبودهاند و اصولا انتخابات
برایشان اهمیتی نداشته است؟/
میگفتند پدر خانم موسوی بعد از
شنیدن خبر و تحویل گرفتن جنازهی
فرزندش، بیمار شده و دیگر به
هیچکس صحبت نمیکند، چرا دوستان
سراغ پدر ایشان نرفتند؟/ آیا
نمیشد بعد از هماهنگی با سفارت
یا کنسولگریهای ایران در
کانادا، از خانم موسوی خواهش کرد
در یک تله کنفرانس شرکت کند یا در
یک مصاحبهی تلویزیونی به همهی
شایعات خاتمه دهد؟/ چند نفر را
میشناسید که -هر روز صبح - با
موبایلشان به کانادا زنگ بزنند؟
پنج. گاهی وقتها یک
دفاع بد، کمک میکند به گسترش یک
شایعه یا باور غلط. شاید برای همین
است که در فوتبال خیلی وقتها
عناصر دفاعی تیم را از باهوشترین
و باتجربهترین بازیکنان انتخاب می کنند.
اولین پست وبلاگ من
اولین پست وبلاگ من
با توجه به شرایط کنونی کشور سبز ایران تصمیم به ایجاد وبلاگی گرفتم که نظرات خود و دوست داران ایران و سرنوشت ایران از
مطالب استفاده کرده وحقیقت بر آن ها روشن شود. در اول باید ذکر کنم که بنده از جمله جوانانی هستم که خس و خاشاک نامیده شدند
با توجه به شرایط کنونی کشور سبز ایران تصمیم به ایجاد وبلاگی گرفتم که نظرات خود و دوست داران ایران و سرنوشت ایران از
مطالب استفاده کرده وحقیقت بر آن ها روشن شود. در اول باید ذکر کنم که بنده از جمله جوانانی هستم که خس و خاشاک نامیده شدند
و فقط به منظور اینکه به دنبال حق احقاق حق هستم باید جان خود را به خطر انداخته و فدایی ایران شوم، هرچند گرگ های هار نظام ایران و جمهوری ولایت فقیه همواره دنبال کسانی مانند ما جوانان می گردند که پاره پاره اشان کنند.
همواره از عاشقان سرزمین خود بوده و خواهم بود و تصمیم دارم تمام مشاهدات و تفاسیر خود در مورد جمهوری کثیف اسلامی بیان کنم بلکن مردم از حقایق علارغم سانسورهای شدید خبری آگاه شوند و بدانند که اطراف خود چه می گذرد.این پست من شروعی است بر افشای حقایق و نکاتی که دور از دست شما عزیزان قرار گرفته و بدان ها دسترسی ندارید. در این فضای خفقان سیاسی و فضایی که نفرت از همه جای این کشور می بارد وظیفه خود دانستم که در فضای مجازی هم فعالیت کرده تا نفس این شیخ ها و ملاهایی که شباهت بسیار بسیار نزدیکی با کشیش های دوران قرون وسطا دارند که به همین روش و به اسم دین سر مردم را می بریدند و هیچکس هم اعتراضی نداشت. اما الان آن زمان نیست هرچند این جنایت کار های خرفت به آن ها شبیه اند اما ما دیگر آن مردم بیچاره نیستیم که نظاره گر وقایع باشیم... دامان پاک اسلام را کثیف کردند و کار به جایی رسیده که رهبر کبیر انقلاب که سر دسته و مسئول این وقایع شوم است خود را جا نشین خدا می داند و وای به حال ما که اگر این را باور کرده و بدان تن در نهیم.
همواره از عاشقان سرزمین خود بوده و خواهم بود و تصمیم دارم تمام مشاهدات و تفاسیر خود در مورد جمهوری کثیف اسلامی بیان کنم بلکن مردم از حقایق علارغم سانسورهای شدید خبری آگاه شوند و بدانند که اطراف خود چه می گذرد.این پست من شروعی است بر افشای حقایق و نکاتی که دور از دست شما عزیزان قرار گرفته و بدان ها دسترسی ندارید. در این فضای خفقان سیاسی و فضایی که نفرت از همه جای این کشور می بارد وظیفه خود دانستم که در فضای مجازی هم فعالیت کرده تا نفس این شیخ ها و ملاهایی که شباهت بسیار بسیار نزدیکی با کشیش های دوران قرون وسطا دارند که به همین روش و به اسم دین سر مردم را می بریدند و هیچکس هم اعتراضی نداشت. اما الان آن زمان نیست هرچند این جنایت کار های خرفت به آن ها شبیه اند اما ما دیگر آن مردم بیچاره نیستیم که نظاره گر وقایع باشیم... دامان پاک اسلام را کثیف کردند و کار به جایی رسیده که رهبر کبیر انقلاب که سر دسته و مسئول این وقایع شوم است خود را جا نشین خدا می داند و وای به حال ما که اگر این را باور کرده و بدان تن در نهیم.
آماده دریافت خبر ها و تفسیر های من باشید
اشتراک در:
پستها (Atom)